گفتگو با خدا
پرسیدم :بار الهی چه عملی از بندگانت بیش از همه تو را به تعجب وا می دارد؟
پاسخ آمد:
اینکه شما تمام کودکی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می برید و دوران پس از آن رادر حسرت بازگشت به کودکی می گذرانید!
اینکه شما سلامتی خود را فدای مال اندوزی می کنید و سپس تمام دارائی خود را صرف بازیابی سلامتی می نمایید!
اینکه شما به قدری نگران آینده اید که حال را فراموش می کنید در حالیکه نه حال دارید ونه آینده را !
اینکه شما طوری زندگی می کنید که گویی هرگز نخواهید مرد وچنان گورهای شما را گردو غبار فراموشی در بر
می گیرد که گویی هرگز زنده نبوده اید! سکوت کردم و اندیشیدم .
پرسیدم : چه بیاموزم؟
پاسخ آمد:
بیاموزید که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی کشد ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیازاست.
بیاموزید آنچه با ارزش ونفیس است داراییهای شما نیست، بلکه انسانهایی بوده که در زندگی شما هستند .
بیاموزید توانگر کسی نیست که بیشتر دارد ، بلکه آن است که خواسته های کمتری دارد .
و بیاموزید که دوستان واقعی شما کسانی هستند که با ضعف ها و نقص های شما آشنایند ولیکن شما را همانگونه که هستید دوست دارند.